می دانید دلم چه می خواهد؟
یک فیلمی یا داستانی که در آن یک دو خانواده ایرانی دور هم سر میز نهار یا شام بنشینند و غذا بخورند و حرف بزنند و و بخندند. یک سکانس چهار دقیقه ای ، یک صحنه دو صفحه ای. فقط لطفا تمیز و پالوده و اصل جنس باشد. ادا نباشد. راست باشد.یکی از این ور میز ظرف سبزی خوردن را به دست آن دیگری در آن سوی میز برساند. مادربزرگی سر یک کفگیر پلوی اضافه با نوه چانه بزند. یک پدری سر شل و سفتی ماست غر خفیف بزند.یک بچه سختگیر درباره گوشت قورمه سبزی سوال های شطینت آمیز بپرسد. یک مامانی درباره تربچه های سبز خوردن داستان دور درازی بگوید که قهرمان اصلی اش سبزی فروش محله است.دیگری همان طور که نان را پاره می کند نشانی نانوایی اش را بپرسد. تکه ای به بغل دستی تعارف کند و توصیه کند که حتما این نان را قاتق خورشتت کن. نان خوبی است….
و ترجیع بند صدایی که هی میگوید:”بفرمایید . سرد میشه”
سراغ دارید؟ جایی دیده اید یا خوانده اید؟
January 11th, 2009 at 11:38 am
نه، یادم نمی آید، می خواهی برایت بنویسم مریم؟
—————–
آره تو را خدا! لطفا!
January 11th, 2009 at 2:07 pm
تنها فیلمی که یادم آمد( میهمان مامان) بود! باز هم فکر میکنم …
———————–
نه ! آن باز هم ایراد داره! مدام به بچه ها سرسفره توهین میشه! آدم ها سر سفره اخم و تخم می کنند و جزییات مکالماتشان که منجر به خنده بشود روشن نیست.
یک دور پلو خوری ایرانی می خواهم با جزییات کامل.
January 11th, 2009 at 3:28 pm
اجارهنشینها: صحنهای که عباس آقا سفره میاندازند و همهی آدمهای آن ساختمان را سر سفره مینشاند
ماهیها هم عاشق میشوند: سراسر فیلم پر است از صحنههای آشپزی و غذا خوردن
January 11th, 2009 at 3:34 pm
یکی دیگر هم یادم آمد. آن قسمت از قصههای مجید که مجید میخواست میگو بخورد. رفتهبود خانهی معلمش که میگو برایش پختهبود. بچههای معلم با شیطنت و تعجب سوال میپرسند. مجید هم بدجوری در شرم و دلهره و هوس خوردن گیر کرده. فکر میکنم یکی از بهترین صحنههای سر سفره باشد میان فیلم و سریالهای ایرانی.
January 11th, 2009 at 11:45 pm
من سراغ دارم
نیازی به نوشتن هم نیست،این فیلم فی البداهه است با بازیگرانی بی ادا و متبحر که خالی از هر اطواری هستند،هستند فقط برای بودن نه دیده شدن نه بهتر از دیگران دیده شدن ،این عید که می آید(نوروز خودمان را می گویمها)یک سری به اصفهان بزن،خانه ی پدری،البته فرقی هم ندارد می توانی به خانه ی پدری من یا آن یکی سر بزنی یا یک کوچه آن طرف تر بروی خانه ی خاله بزرگه یا…
فقط باید که بیایی.