دیگر آنقدر از بعضی خیالات جوانی فاصله گرفته ام که بتوانم رسوایشان کنم و به ریششان بخندم.
وقتی بیست و سه سالم بود . شاید هم بیست و دو درست یادم نیست عاشق دانیل دی لوییس بودم. به خاطر همه فیلم هایش . و نیز به خاطر اینکه فکر می کردم که آدم اگر بچه یک بابای شاعر ایرلندی یهودی کمونیست باشد حتما خیلی آدم باحالی است. آنقدر عاشقش بودم که یکی از آرزوهایم این بود که یک روز بروم به ایرلند و یک معشوق ایرلندی بگیرم. این عشق زاده تب و هیجان دوستان بابا برای ترجمه اولیس آقای بدیعی، خواندن سفرنامه هاینریش بل به ایرلند با ترجمه بد استادمان آقای فکری ارشاد و نیز اوصاف زنده یاد میرعلایی از اخلاق و عادات ایرلندی ها هم بود.
از آن آرزو فقط همین قدر مانده است که هنوز هم می خواهم ایرلند را ببینم. معشوق این بار یک شهر است نه یک آدم: دابلین.
January 27th, 2009 at 4:39 pm
سلام.وبلاگ خيلی خوبی دارين.من تازه وبلاگمو شروع کردم.خوشحال می شم از نظر شما هم برای بهبودش استفاده کنم.
January 28th, 2009 at 1:26 am
برای عاشق دانیل دی لوئیس یودن بهانه ای بسیار بهتر از پدر شاعر ایرلندیش وجو دادرد و آن هنر تحسین برانگیز بازیگری اوست. با اطمینان می توان گفت دانیل دی لودیس بزرگترین بازیگری است که تاریخ سینما تا به حال به خود دیده. براندو، پاچینو، الوویه و دیگران در فاصله بسیار دور از او قرار می گیرند. الته برای دوست داشتن ایرلند دانیل دی لوئیس بهانه خوبی است. و البته جوئیس و شاو
January 28th, 2009 at 8:44 am
چه خبره شما دخترهای ایرانی الکی الکی عاشق ایرلند می شین! حالا خوبه که بهانه تو جوان بود و قابل تحمل ولی یک دوستی هست که به خاطر جیمز جویس پیرمرد عاشق ایرلند و دوبلین شده.
—————————–
دیگر چکار کنیم علی جان! تقصیر مردهاشه!!
February 2nd, 2009 at 4:10 pm
مرا در قصه هایتان شریک می کنید زنان سرزمین پاره پاره من؟!
http://hejab-diary.blogfa.com/post-12.aspx